معماي نا گشوده قتل هاي زنجيره اي
به نقل از سایت روزآنلاین
وقتي در فاصله 28 آبان تا 18 آذر 1377 مجيد شريف، داريوش و پروانه فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر
پوينده ربوده و به قتل رسيدند، موجي از نفرت نسبت به آمران وعاملان کشتار وحشيانه دگرانديشان ايران و جهان را در بر گرفت. در آن روز ها حتي بسياري از مقامات حکومتي نيز از چنين روشي براي حذف روشنفکران ابراز انزجار کردند. آن انزجارها، هنوز باقيست، اما از مجازات آمران و عاملان هيچ خبري نيست.
بعد از بر ملا شدن ماجراي قتل هاي زنجيره اي، در نيمه دي ماه 77 وزارت اطلاعات با پافشاري محمد خاتمي با انتشار اطلاعيه اي مسووليت اين فاجعه را متوجه برخي از همکاران "مسووليت ناشناس، کج انديش و خودسر" خود دانست. آن اطلاعيه با اشاره به دستور مقامات عالي رتبه ايران و همکاري کميته ويژه تحقيق رييس جمهور از شناسايي، دستگيري و تحت تعقيب قرار گرفتن شبکه يي از نيروهاي اين وزارتخانه خبر داد: "که بي شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايت کارانه زده اند...." در آن اطلاعيه بر عزم قاطع وزارت اطلاعات در ريشه کني عوامل و محرکان خشونت سياسي تاکيد شده و به "امت شريف ايران" اطمينان داده شده بود که "با تمام توان و امکانات خود بقاياي باندهاي منحرف و قانون ستيز را مورد هجوم قرار داده و ساير سرنخ هاي داخلي و خارجي اين پرونده پيچيده را براي دست يابي به ديگر عوامل اين فتنه دنبال خواهد کرد".
با گذشت هفت سال از پاييز سياه 77 افکارعمومی معتقد است که نه تنها عوامل و محرکان خشونت سياسي به تمامی به افکار عمومي معرفي نشدند، بلکه ساير سر نخ هاي آن فاجعه در گذر اين سال ها بار ديگر به ميدان سياست بازگشتند و در سال هاي بعد فجايع ديگري هم چون حمله به کوي دانشگاه، بازداشت هاي غير قانوني فعالان سياسي، روزنامه نگاران و فعالان اينترنتي را رقم زدند و ماجراهاي ديگري هم چون ترور سعيد حجاريان و قتل زهرا کاظمي را به اجرا در آوردند.
اکبر گنجي روزنامه نگار و نويسنده اي که از نخستين روز هاي افشاي قتل هاي زنجيره اي با افشاگري درباره آمران اين قتل ها توانست جان ده ها دگرانديش ديگر را از مرگ برهاند اکنون ششمين سال زندان خود را مي گذراند. ناصر زرافشان وکيل خانواده مقتولان نيز به تاوان پيگيري چنين پرونده اي از سه سال پيش در زندان اوين محبوس است. اين در حالي است که برخي ديگر از روزنامه نگاران و دگرانديشاني که به انتشار مطالبي درباره ماجراي قتل ها پرداخته اند هر يک به گونه اي دارای پرونده اي شده اند و مجبور به سکوت.
پرونده قتل هاي زنجيره اي، پيچ در پيچ است که از هزارتوي آن، چنان که هنوز اسامي قربانيان اين ماجراجويي نيز، به روشني، به اطلاع اذهان عمومي نرسيده است.
فهرستي از مرگ هاي سياسي
اگر چه در ماه هاي پس از افشاي قتل هاي زنجيره اي برخي از فعالان سياسي و از جمله اکبر گنجي پيشنهاد تشکيل يک کميته حقيقت ياب براي بررسي قتل هاي واقع شده را دادند اما نه تنها چنين کميته اي هرگز تشکيل نشد بلکه در ماه هاي بعد دامنه گسترده قتل هاي سياسي در دهه پيشين تنها به بررسي قتل پروانه و داريوش فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده محدود شد.
به اين وسيله تلاش شد تا از افشاي ساير موارد قتل ها پيش گيري شود، در حاليکه دامنه فاجعه گسترده تر از آن چيزي بود که از پاييز 77 تا امروز در افکار عمومي مطرح بوده است. بسياري معتقدند که پروژه قتل هاي زنجيره اي با هدف حذف دگرانديشان از دوم آذر 1367 و با قتل کاظم سامي، وزير بهداشت دولت موقت در مطبش آغاز شد و در سال هاي بعد به بيرون مرزهاي کشور گسترش يافت و از پاييز سال 69 بار ديگر در داخل کشور ادامه يافت.
دکتر کاظم سامي در دوم آذر ماه 1367 در مطبش به قتل رسيد. او که عهده دار سمت وزارت بهداشت در دولت مهدي بازرگان بود، هنگام مرگ بيشتر به فعاليت هاي پزشکي انسان دوستانه مشغول بود. هيچ شخص يا گروهي مسووليت قتل سامي را بر عهده نگرفت و پرونده قضايي قتل او مدتي بعد با اعلام خودکشي قاتلش در گرمابه اي در اهواز براي هميشه به بايگاني سپرده شد.
سيد خسرو بشارتي از متفکرين مذهبي، که در زمينه بعضي از اعتقادات شيعه، مانند زيارت و شفاعت، نظرات انتقادي داشت، در پاييز 69 براي اداي توضيح احضار شد و مدتي بعد جسدش در جاده کن در حالي که گلوله اي به مغزش شليک شده بود کشف شد.
دکتر تفتي، همسر و دو فرزندش در سال 72 در خانه شان واقع در خيابان پاسداران به طرز فجيعي کشته شدند. سعيدي سيرجاني در 23 اسفند 72 از طرف وزارت اطلاعات دستگير شد. گفته شده که او در ششم آذر ماه 73 در زندان با تزريق شياف پتاسيم به قتل رسيد. به نوشته يکي از فعالان کانون نويسندگان پس از قتل سيرجاني چند نفر از اعضاي کانون نويسندگان احضار شدند و به آنها گفتند: ما نمي خواستيم! ايشان خودشان مردند. حالا هم ختم نگيريد، مجلس ياد بود نگذاريد، صداي تان هم بلند نشود.
هوشنگ گلشيري در اين باره نوشته است: "و بعد همان طور که سرکوهي به ما گفته بود، آمدند سر قضيه سيرجاني که شما حق نداريد راجع به سيرجاني حرف بزنيد. گفتيم ما مي دانستيم که فوت کرده. گفتند از کجا مي دانستيد؟ گفتم خوب معلوم است وقتي مي گويند در بيمارستان است يعني فوت کرده، هزاران بار همين جور اعلام شده. گفت حق نداريد هيچ چيز راجع به سيرجاني بنويسيد. گفتم بالاخره فوت کرده، يک اعلاميه اي، يک چيزي، گفت حق نداريد هيچ چيزي امضاء کنيد."
مهندس حسين برازنده در تاريخ 14 دي ماه 73 از منزل به قصد شرکت در يک جلسه قرآن هفتگي خارج مي شود و در ساعت 11 شب پس از پايان جلسه محل را به قصد منزل خود ترک مي کند و صبح روز بعد جنازه اش در کنار اتومبيل او در حوالي خيابان فلسطين پيدا شد. در حالي که بر دستش آثار دستبند و در پشت و پهلوي او آثار ضربه مشهود بود. پزشکي قانوني علت فوت او را فشار بر ناحيه گردن و انسداد مجاري تنفسي اعلام کرده است.
ملامحمد ربيعي [ماموستا ربيعي] امام جمعه اهل سنت کرمانشاه با تزريق و ايست قلبي به قتل رسيد و جسدش در خيابان پيدا شد. ماموستا فاروق فرساد اهل سقز از شاگردان احمد مفتي زاده در سال 74 در تبعيد گاه خود به همين روش به قتل رسيد. شيخ محمد ضيائي امام جمعه اهل سنت بندرعباس يکي ديگر از قربانياني است که با همين روش به قتل رسيده است. مولوي عبدالملک ملازاده و مولوي جمشيد زهي از روحانيون اهل تسنن بلوچستان در سال 74 و همزمان با انتخابات مجلس پنجم، در کراچي پاکستان ترور شدند. مولوي عبدالملک قبل از رفتن به پاکستان در ايران زنداني بود.
دکتر احمد ميرين صياد انديشمند و استاد دانشگاه پس از بازگشت از سفر دوبي در فرودگاه بندرعباس دستگير و چند روز بعد جسد وي در فلکه ميناب بندر عباس کشف شد.
کاظمي استاد دانشگاه و از متفکرين اهل تسنن نيز در سال 74 به قتل رسيد و پرونده قتلش هرگز به نتيجه نرسيد.
در سال 74 دکتر عبدالعزيز بجد، استاد دانشگاه زاهدان پس از يک سخنراني انتقادي درباره سريال امام علي ربوده و سپس جسد او در بيابان هاي زاهدان و اتومبيل او در کنار يکي از ادارت دولتي استان پيدا شد.
احمد ميرعلائي نويسنده و مترجم در 2 آبان ماه 74 در اصفهان به قتل رسيد. او ساعت 7 و 45 دقيقه صبح از خانه بيرون آمد. ساعت 8 صبح در کتابفروشي اش با کسي قرار داشت، و هرگز به اين قرار نرسيد. ميرعلايي همان روز در ساعت 2 بعد از ظهر در دانشکده پزشکي اصفهان سخنراني داشت که کساني خبر دادند اين سخنراني لغو شده است. هرگز معلوم نشد چه کساني اين اطلاع را داده اند. ساعت 11 شب از طرف نيروي انتظامي به خانواده او خبر دادند که جسدش کشف شده است. علت مرگ ايست قلبي در نتيجه تزريق الکل بود. الکل را از ناحيه دست به او تزريق کرده بودند و در کنار جسدش مشروب گذاشته بودند.
در همان سال و در اصفهان دو کشيش مسيحي به اسامي کشيش ديباج و کشيش ميکائيليان ربوده و بعد اجساد قطعه قطعه شده آنها در يک فريزر کشف شد. اگر چه در همان سال چند دختر به عنوان هوادار يک گروه سياسي مخالف جمهوري اسلامي در اعترافات تلويزيوني اعلام کردند که مرتکب اين قتل ها شده اند، اما گفته شده است که برخي از متهمان قتل هاي زنجيره اي در اعترافات محرمانه خود بر دست داشتن در اين جنايت ها اعتراف کرده اند.
فخرالسادات برقعي در اسفند 74 در قم در خانه مسکوني اش با طناب و با سيم به قتل مي رسد. قاتل يا قاتلين پس از قتل، شيرهاي گاز شهري خانه را باز کرده بودند تا آتش سوزي ايجاد شود و با امحاء جرم و به آتش کشيدن جسد و خانه، رد جنايت را پاک کنند.
در تاريخ 17 مرداد 75 راننده اتوبوس حامل 21 نفر از نويسندگان که عازم ارمنستان بود کوشيد اتوبوس را به طرف دره پرتاب و خود، صحنه را ترک کند که هوشياري بعضي از سرنشينان و ترس راننده از مرگ خودش مانع اجراي نقشه شد. راننده اين اتوبوس با نام خسرو براتي در جريان قتل هاي پروانه و داريوش فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده دست داشت و گفته شده که پس از بازداشت در سال 77 به نقش خود در ماجراي اتوبوس نويسندگان اعتراف کرد، اما هرگز جزييات ماجراي اتوبوس نويسندگان توسط مقامات رسمي منتشر نشد و هيچکس نيز براي طراحي چنين پروژه اي تحت پيگرد قضايي قرار نگرفت. گرچه همسر سعيد امامی در اعترافات خود به وضوح گفته است که شوهرش طراح این ماجرا بود.
در سال 1375 تعدادي از فعالان سياسي سال هاي نخست انقلاب که پس از تحمل مجازات از زندان آزاد شده و به زندگي روزانه مشغول بودند به قتل رسيدند.
جواد صفار در شهريور ماه 75، پس از خروج از منزل به قصد محل کار، مفقود شد. جلال مبين زاده در مهر ماه 75 به وسيله سرنشينان اتومبيلي از محل کار خود ربوده و تاکنون پيدا نشده است. زهرا افتخاري در آذرماه 75 پس از خروج از محل کار خود، به شهادت کسبه محل، به وسيله سرنشينان اتومبيلي با زور ربوده و از آن پس تاکنون از او خبري بدست نيامده است. يکي از همکارانش براي آخرين بار او را در همان روز در هواپيمايي که به مقصد تهران پرواز داشته به همراه چند نفر لباس شخصي ديده است. مرتضي عليان نجف آبادي صبح روز جمعه 28 دي 75 حوالي ساعت 9 صبح هنگام عزيمت از خانه با اتومبيل به قصد محل کارش مفقود شد. اگر چه بستگان او محل نگهداري اتومبيل اش را يافتند، اما هرگز تلاششان براي پيگيري سرنوش او به نتيجه نرسد.
امير غفوري در روز دوم بهمن ماه 75 هنگامي که از محل کارش در يکي از شرکت هاي کامپيوتري مشهد به قصد سرکشي به يکي از کارخانه هاي تحت پوشش خود خارج مي شود، در فاصله بين آسانسور و در خروجي شرکت ناپديد شده است. سيد محمود ميلاني [شوهر خواهر امير غفوري] در روز 23 فروردين 76 در مشهد هنگام عزيمت از محل کار خود به منزل، به وسيله سرنشينان اتومبيلي ربوده شد.
مجيد رنجبر تنها قرباني آدم ربائي ها در مشهد است که با مقاومت خود و کمک اهالي خيابان سعدي مشهد از دست آدم ربايان گريخت و مشخصات اين قاتلان و حتي مشخصات اتومبيل آنها را هم اعلام کرد، اما پيگيري هاي او نيز بي نتيجه ماند.
فرج سرکوهي در سيزدهم آبان ماه 75 ربوده شد. ماجراي او سناريويي از پيش طراحي شده بود. اما زمانی که قتل خود را حتمی ديد با انتشار نامه يي ماجرا برملا شد. همزمانی اين افشاگری بزرگ و انعکاس جهانی آن با انتخابات دوم خرداد باعث شد که وی جان بدر برد. او اندکي بعد به اتهام تبليغ بر عليه نظام به يک سال زندان محکوم و پس از پايان دوره محکوميت خود از کشور خارج شد.
دکتر احمد تفضلي در روز 24 دي ماه 75 هنگامي که با اتومبيل خود از دانشگاه به سوي خانه اش در حرکت بود، حدود ساعت 2 بعد از ظهر در شميران ناپديد شد و حدود ساعت 9 شب ماموران گشت پاسگاه انتظامي باغ فيض، جسد او را در کنار اتومبيلش پيدا کردند. برخي از خبرها حکايت از پذيرفتن قتل او توسط متهمان قتل هاي زنجيره اي دارد.
منوچهر صانعي و همسرش [فيروزه سالار کلانتري] در همان روزها [28 بهمن 78]، مفقود شدند و سپس جنازه آن ها کشف شد. صانعي که از آجودان های شاه سابق بود که با گرفتن تامين از مقامات رسمی به تهران برگشته و در يک موسسه تحقيقات تاريخي کار مي کرد و پيش از مرگ، چندباری احضار شده بود. همسر سعيد امامي که در جريان افشاي قتل هاي پاييز 77 مدتي در بازداشت بسر برد، از همکاران منوچهر صانعي در موسسه تحقيقات تاريخي وابسته به بنياد مستضغان بود.
دکتر غفار حسيني استاد دانشگاه و از فعالين کانون نويسندگان در بيستم آبان 75 در منزل مسکوني خود به قتل رسيد. غفار حسيني در جريان اتوبوس نويسندگان در جلسه جمع مشورتي کانون به ديگر اعضا هشدار داده بود که "همه تان را مي اندازند دره." فرج سرکوهي بعد ها در نامه اي به پيام امروز نوشته است: "زماني که در زندان بودم غفار حسيني را کشتند تا شعر نگويد و در جلسات کانون حضور نيابد. خبر را آقاي هاشمي [ نام مستعار مهرداد عاليخانی] در يک جلسه بازجويي، به من داد و گفت غفار را هم حذف کرديم. شبي را به ياد آوردم که غفار در جلسه مشورتي گزارش داد که او را در يکي از هتل هاي تهران، تحت فشار قرار داده اند و تهديد به مرگ کرده اند."
ابراهيم زال زاده مدير موسسه نشر ابتکار در 5 اسفند ماه 75 ناپديد شد و در اوايل فروردين 76 جسد او در بيابان هاي يافت آباد در حالي پيدا شد که دشنه آجين شده بود.
عباس نوايي در يکي از روزهاي ماه رمضان سال 76 ناپديد شد. او در اواسط سال 66 از زندان آزاد شده بود و ديگر فعاليتي نداشت، اما تحت نظر بود و مي بايست هرماه خود را معرفي مي کرد.
در سحر گاه 31 شهريور 77 حميد حاجي زاده شاعر و نويسنده کرمانی را به همراه کودک 9 ساله اش کارون، که در آغوش پدر خفته بود، در حريم امن آنان، يعني در خانه شان قطعه قطعه کردند. پرونده اين قتل نيز هرگز گشوده نشد.
پيروز دواني از فعالين سياسي و فرهنگي در تاريخ 3 شهريور77 که چند ماه قبل از زندان آزاد شده و به انتشار جزوه ای افشاگر مشغول شده بود، از منزل خود به قصد رفتن به خانه خواهرش خارج و مفقود شد. جنازه او روز بعد کنار خطوط راه آهن سوزانده و دفن شده بود.
دکتر مجيد شريف، از چهره های فرهنگی و سياسی با داشتن دکترای فلسفه بعد از مدتی دوری از فرانسه به تهران برگشت و آبان ماه 77 به قتل رسيد. او در صبح روز 28 آبان 77 با لباس گرمکن براي ورزش از خانه خارج شد و ديگر هرگز برنگشت. نزديکان مجيد شريف، چهارشنبه چهار آذر 77 جسد او را در پزشکي قانوني شناسايي کردند. اما پرونده مرگ او هم به نتيجه نرسيد و حتي هنگام بررسي چهار قتل در پاييز 77 به پرونده مرگ او رسيدگي نشد.
راز ناگشوده
اگر چه پس از افشاي قتل داريوش و پروانه فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده، مقامات امنيتي و قضايي برخي از عاملان قتل هاي زنجيره اي را که تا پيش از آن در سمت هايي امنيتي مشغول به کار بودند بازداشت کردند، اما مرگ مرموز سعيد امامي در زندان، بررسي قضايي پرونده را متوقف و راز آن قتل ها و آمرانش را ناگشوده گذاشت. واقعيت اما همان بوده وهست که خانواده اين چهار نفردر هفت سال گذشته بر آن تاکيد داشته اند. آن ها معتقدند براي تضمين عدم تکرار چنين ماجراهايي بيش از هرچيز بايد ريشه هاي تفکر حذف دگر انديشان مورد بررسي قرار گيرد و مذموم شمرده شود.
به رغم افشای راز قتل های چهارگانه، و تصفيه وسيع وزارت اطلاعات که منجر به تغييرات وسيع در اين سازمان اطلاعاتی شد، بررسی ها هيچ گاه از سطح عاملان بالاتر نرفت و از همين رو با تغيير دولت و انتخاب محمود احمدی نژاد از نيروهای جناح راست، بار ديگر صاحبان همان تفکرات و حتي برخي از کساني که به طور مستقيم در قتل ها دست داشتند باز بر صندلي مقامات حساس و عضويت در کابينه تکيه زده اند.
بعد از بر ملا شدن ماجراي قتل هاي زنجيره اي، در نيمه دي ماه 77 وزارت اطلاعات با پافشاري محمد خاتمي با انتشار اطلاعيه اي مسووليت اين فاجعه را متوجه برخي از همکاران "مسووليت ناشناس، کج انديش و خودسر" خود دانست. آن اطلاعيه با اشاره به دستور مقامات عالي رتبه ايران و همکاري کميته ويژه تحقيق رييس جمهور از شناسايي، دستگيري و تحت تعقيب قرار گرفتن شبکه يي از نيروهاي اين وزارتخانه خبر داد: "که بي شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايت کارانه زده اند...." در آن اطلاعيه بر عزم قاطع وزارت اطلاعات در ريشه کني عوامل و محرکان خشونت سياسي تاکيد شده و به "امت شريف ايران" اطمينان داده شده بود که "با تمام توان و امکانات خود بقاياي باندهاي منحرف و قانون ستيز را مورد هجوم قرار داده و ساير سرنخ هاي داخلي و خارجي اين پرونده پيچيده را براي دست يابي به ديگر عوامل اين فتنه دنبال خواهد کرد".
با گذشت هفت سال از پاييز سياه 77 افکارعمومی معتقد است که نه تنها عوامل و محرکان خشونت سياسي به تمامی به افکار عمومي معرفي نشدند، بلکه ساير سر نخ هاي آن فاجعه در گذر اين سال ها بار ديگر به ميدان سياست بازگشتند و در سال هاي بعد فجايع ديگري هم چون حمله به کوي دانشگاه، بازداشت هاي غير قانوني فعالان سياسي، روزنامه نگاران و فعالان اينترنتي را رقم زدند و ماجراهاي ديگري هم چون ترور سعيد حجاريان و قتل زهرا کاظمي را به اجرا در آوردند.
اکبر گنجي روزنامه نگار و نويسنده اي که از نخستين روز هاي افشاي قتل هاي زنجيره اي با افشاگري درباره آمران اين قتل ها توانست جان ده ها دگرانديش ديگر را از مرگ برهاند اکنون ششمين سال زندان خود را مي گذراند. ناصر زرافشان وکيل خانواده مقتولان نيز به تاوان پيگيري چنين پرونده اي از سه سال پيش در زندان اوين محبوس است. اين در حالي است که برخي ديگر از روزنامه نگاران و دگرانديشاني که به انتشار مطالبي درباره ماجراي قتل ها پرداخته اند هر يک به گونه اي دارای پرونده اي شده اند و مجبور به سکوت.
پرونده قتل هاي زنجيره اي، پيچ در پيچ است که از هزارتوي آن، چنان که هنوز اسامي قربانيان اين ماجراجويي نيز، به روشني، به اطلاع اذهان عمومي نرسيده است.
فهرستي از مرگ هاي سياسي
اگر چه در ماه هاي پس از افشاي قتل هاي زنجيره اي برخي از فعالان سياسي و از جمله اکبر گنجي پيشنهاد تشکيل يک کميته حقيقت ياب براي بررسي قتل هاي واقع شده را دادند اما نه تنها چنين کميته اي هرگز تشکيل نشد بلکه در ماه هاي بعد دامنه گسترده قتل هاي سياسي در دهه پيشين تنها به بررسي قتل پروانه و داريوش فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده محدود شد.
به اين وسيله تلاش شد تا از افشاي ساير موارد قتل ها پيش گيري شود، در حاليکه دامنه فاجعه گسترده تر از آن چيزي بود که از پاييز 77 تا امروز در افکار عمومي مطرح بوده است. بسياري معتقدند که پروژه قتل هاي زنجيره اي با هدف حذف دگرانديشان از دوم آذر 1367 و با قتل کاظم سامي، وزير بهداشت دولت موقت در مطبش آغاز شد و در سال هاي بعد به بيرون مرزهاي کشور گسترش يافت و از پاييز سال 69 بار ديگر در داخل کشور ادامه يافت.
دکتر کاظم سامي در دوم آذر ماه 1367 در مطبش به قتل رسيد. او که عهده دار سمت وزارت بهداشت در دولت مهدي بازرگان بود، هنگام مرگ بيشتر به فعاليت هاي پزشکي انسان دوستانه مشغول بود. هيچ شخص يا گروهي مسووليت قتل سامي را بر عهده نگرفت و پرونده قضايي قتل او مدتي بعد با اعلام خودکشي قاتلش در گرمابه اي در اهواز براي هميشه به بايگاني سپرده شد.
سيد خسرو بشارتي از متفکرين مذهبي، که در زمينه بعضي از اعتقادات شيعه، مانند زيارت و شفاعت، نظرات انتقادي داشت، در پاييز 69 براي اداي توضيح احضار شد و مدتي بعد جسدش در جاده کن در حالي که گلوله اي به مغزش شليک شده بود کشف شد.
دکتر تفتي، همسر و دو فرزندش در سال 72 در خانه شان واقع در خيابان پاسداران به طرز فجيعي کشته شدند. سعيدي سيرجاني در 23 اسفند 72 از طرف وزارت اطلاعات دستگير شد. گفته شده که او در ششم آذر ماه 73 در زندان با تزريق شياف پتاسيم به قتل رسيد. به نوشته يکي از فعالان کانون نويسندگان پس از قتل سيرجاني چند نفر از اعضاي کانون نويسندگان احضار شدند و به آنها گفتند: ما نمي خواستيم! ايشان خودشان مردند. حالا هم ختم نگيريد، مجلس ياد بود نگذاريد، صداي تان هم بلند نشود.
هوشنگ گلشيري در اين باره نوشته است: "و بعد همان طور که سرکوهي به ما گفته بود، آمدند سر قضيه سيرجاني که شما حق نداريد راجع به سيرجاني حرف بزنيد. گفتيم ما مي دانستيم که فوت کرده. گفتند از کجا مي دانستيد؟ گفتم خوب معلوم است وقتي مي گويند در بيمارستان است يعني فوت کرده، هزاران بار همين جور اعلام شده. گفت حق نداريد هيچ چيز راجع به سيرجاني بنويسيد. گفتم بالاخره فوت کرده، يک اعلاميه اي، يک چيزي، گفت حق نداريد هيچ چيزي امضاء کنيد."
مهندس حسين برازنده در تاريخ 14 دي ماه 73 از منزل به قصد شرکت در يک جلسه قرآن هفتگي خارج مي شود و در ساعت 11 شب پس از پايان جلسه محل را به قصد منزل خود ترک مي کند و صبح روز بعد جنازه اش در کنار اتومبيل او در حوالي خيابان فلسطين پيدا شد. در حالي که بر دستش آثار دستبند و در پشت و پهلوي او آثار ضربه مشهود بود. پزشکي قانوني علت فوت او را فشار بر ناحيه گردن و انسداد مجاري تنفسي اعلام کرده است.
ملامحمد ربيعي [ماموستا ربيعي] امام جمعه اهل سنت کرمانشاه با تزريق و ايست قلبي به قتل رسيد و جسدش در خيابان پيدا شد. ماموستا فاروق فرساد اهل سقز از شاگردان احمد مفتي زاده در سال 74 در تبعيد گاه خود به همين روش به قتل رسيد. شيخ محمد ضيائي امام جمعه اهل سنت بندرعباس يکي ديگر از قربانياني است که با همين روش به قتل رسيده است. مولوي عبدالملک ملازاده و مولوي جمشيد زهي از روحانيون اهل تسنن بلوچستان در سال 74 و همزمان با انتخابات مجلس پنجم، در کراچي پاکستان ترور شدند. مولوي عبدالملک قبل از رفتن به پاکستان در ايران زنداني بود.
دکتر احمد ميرين صياد انديشمند و استاد دانشگاه پس از بازگشت از سفر دوبي در فرودگاه بندرعباس دستگير و چند روز بعد جسد وي در فلکه ميناب بندر عباس کشف شد.
کاظمي استاد دانشگاه و از متفکرين اهل تسنن نيز در سال 74 به قتل رسيد و پرونده قتلش هرگز به نتيجه نرسيد.
در سال 74 دکتر عبدالعزيز بجد، استاد دانشگاه زاهدان پس از يک سخنراني انتقادي درباره سريال امام علي ربوده و سپس جسد او در بيابان هاي زاهدان و اتومبيل او در کنار يکي از ادارت دولتي استان پيدا شد.
احمد ميرعلائي نويسنده و مترجم در 2 آبان ماه 74 در اصفهان به قتل رسيد. او ساعت 7 و 45 دقيقه صبح از خانه بيرون آمد. ساعت 8 صبح در کتابفروشي اش با کسي قرار داشت، و هرگز به اين قرار نرسيد. ميرعلايي همان روز در ساعت 2 بعد از ظهر در دانشکده پزشکي اصفهان سخنراني داشت که کساني خبر دادند اين سخنراني لغو شده است. هرگز معلوم نشد چه کساني اين اطلاع را داده اند. ساعت 11 شب از طرف نيروي انتظامي به خانواده او خبر دادند که جسدش کشف شده است. علت مرگ ايست قلبي در نتيجه تزريق الکل بود. الکل را از ناحيه دست به او تزريق کرده بودند و در کنار جسدش مشروب گذاشته بودند.
در همان سال و در اصفهان دو کشيش مسيحي به اسامي کشيش ديباج و کشيش ميکائيليان ربوده و بعد اجساد قطعه قطعه شده آنها در يک فريزر کشف شد. اگر چه در همان سال چند دختر به عنوان هوادار يک گروه سياسي مخالف جمهوري اسلامي در اعترافات تلويزيوني اعلام کردند که مرتکب اين قتل ها شده اند، اما گفته شده است که برخي از متهمان قتل هاي زنجيره اي در اعترافات محرمانه خود بر دست داشتن در اين جنايت ها اعتراف کرده اند.
فخرالسادات برقعي در اسفند 74 در قم در خانه مسکوني اش با طناب و با سيم به قتل مي رسد. قاتل يا قاتلين پس از قتل، شيرهاي گاز شهري خانه را باز کرده بودند تا آتش سوزي ايجاد شود و با امحاء جرم و به آتش کشيدن جسد و خانه، رد جنايت را پاک کنند.
در تاريخ 17 مرداد 75 راننده اتوبوس حامل 21 نفر از نويسندگان که عازم ارمنستان بود کوشيد اتوبوس را به طرف دره پرتاب و خود، صحنه را ترک کند که هوشياري بعضي از سرنشينان و ترس راننده از مرگ خودش مانع اجراي نقشه شد. راننده اين اتوبوس با نام خسرو براتي در جريان قتل هاي پروانه و داريوش فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده دست داشت و گفته شده که پس از بازداشت در سال 77 به نقش خود در ماجراي اتوبوس نويسندگان اعتراف کرد، اما هرگز جزييات ماجراي اتوبوس نويسندگان توسط مقامات رسمي منتشر نشد و هيچکس نيز براي طراحي چنين پروژه اي تحت پيگرد قضايي قرار نگرفت. گرچه همسر سعيد امامی در اعترافات خود به وضوح گفته است که شوهرش طراح این ماجرا بود.
در سال 1375 تعدادي از فعالان سياسي سال هاي نخست انقلاب که پس از تحمل مجازات از زندان آزاد شده و به زندگي روزانه مشغول بودند به قتل رسيدند.
جواد صفار در شهريور ماه 75، پس از خروج از منزل به قصد محل کار، مفقود شد. جلال مبين زاده در مهر ماه 75 به وسيله سرنشينان اتومبيلي از محل کار خود ربوده و تاکنون پيدا نشده است. زهرا افتخاري در آذرماه 75 پس از خروج از محل کار خود، به شهادت کسبه محل، به وسيله سرنشينان اتومبيلي با زور ربوده و از آن پس تاکنون از او خبري بدست نيامده است. يکي از همکارانش براي آخرين بار او را در همان روز در هواپيمايي که به مقصد تهران پرواز داشته به همراه چند نفر لباس شخصي ديده است. مرتضي عليان نجف آبادي صبح روز جمعه 28 دي 75 حوالي ساعت 9 صبح هنگام عزيمت از خانه با اتومبيل به قصد محل کارش مفقود شد. اگر چه بستگان او محل نگهداري اتومبيل اش را يافتند، اما هرگز تلاششان براي پيگيري سرنوش او به نتيجه نرسد.
امير غفوري در روز دوم بهمن ماه 75 هنگامي که از محل کارش در يکي از شرکت هاي کامپيوتري مشهد به قصد سرکشي به يکي از کارخانه هاي تحت پوشش خود خارج مي شود، در فاصله بين آسانسور و در خروجي شرکت ناپديد شده است. سيد محمود ميلاني [شوهر خواهر امير غفوري] در روز 23 فروردين 76 در مشهد هنگام عزيمت از محل کار خود به منزل، به وسيله سرنشينان اتومبيلي ربوده شد.
مجيد رنجبر تنها قرباني آدم ربائي ها در مشهد است که با مقاومت خود و کمک اهالي خيابان سعدي مشهد از دست آدم ربايان گريخت و مشخصات اين قاتلان و حتي مشخصات اتومبيل آنها را هم اعلام کرد، اما پيگيري هاي او نيز بي نتيجه ماند.
فرج سرکوهي در سيزدهم آبان ماه 75 ربوده شد. ماجراي او سناريويي از پيش طراحي شده بود. اما زمانی که قتل خود را حتمی ديد با انتشار نامه يي ماجرا برملا شد. همزمانی اين افشاگری بزرگ و انعکاس جهانی آن با انتخابات دوم خرداد باعث شد که وی جان بدر برد. او اندکي بعد به اتهام تبليغ بر عليه نظام به يک سال زندان محکوم و پس از پايان دوره محکوميت خود از کشور خارج شد.
دکتر احمد تفضلي در روز 24 دي ماه 75 هنگامي که با اتومبيل خود از دانشگاه به سوي خانه اش در حرکت بود، حدود ساعت 2 بعد از ظهر در شميران ناپديد شد و حدود ساعت 9 شب ماموران گشت پاسگاه انتظامي باغ فيض، جسد او را در کنار اتومبيلش پيدا کردند. برخي از خبرها حکايت از پذيرفتن قتل او توسط متهمان قتل هاي زنجيره اي دارد.
منوچهر صانعي و همسرش [فيروزه سالار کلانتري] در همان روزها [28 بهمن 78]، مفقود شدند و سپس جنازه آن ها کشف شد. صانعي که از آجودان های شاه سابق بود که با گرفتن تامين از مقامات رسمی به تهران برگشته و در يک موسسه تحقيقات تاريخي کار مي کرد و پيش از مرگ، چندباری احضار شده بود. همسر سعيد امامي که در جريان افشاي قتل هاي پاييز 77 مدتي در بازداشت بسر برد، از همکاران منوچهر صانعي در موسسه تحقيقات تاريخي وابسته به بنياد مستضغان بود.
دکتر غفار حسيني استاد دانشگاه و از فعالين کانون نويسندگان در بيستم آبان 75 در منزل مسکوني خود به قتل رسيد. غفار حسيني در جريان اتوبوس نويسندگان در جلسه جمع مشورتي کانون به ديگر اعضا هشدار داده بود که "همه تان را مي اندازند دره." فرج سرکوهي بعد ها در نامه اي به پيام امروز نوشته است: "زماني که در زندان بودم غفار حسيني را کشتند تا شعر نگويد و در جلسات کانون حضور نيابد. خبر را آقاي هاشمي [ نام مستعار مهرداد عاليخانی] در يک جلسه بازجويي، به من داد و گفت غفار را هم حذف کرديم. شبي را به ياد آوردم که غفار در جلسه مشورتي گزارش داد که او را در يکي از هتل هاي تهران، تحت فشار قرار داده اند و تهديد به مرگ کرده اند."
ابراهيم زال زاده مدير موسسه نشر ابتکار در 5 اسفند ماه 75 ناپديد شد و در اوايل فروردين 76 جسد او در بيابان هاي يافت آباد در حالي پيدا شد که دشنه آجين شده بود.
عباس نوايي در يکي از روزهاي ماه رمضان سال 76 ناپديد شد. او در اواسط سال 66 از زندان آزاد شده بود و ديگر فعاليتي نداشت، اما تحت نظر بود و مي بايست هرماه خود را معرفي مي کرد.
در سحر گاه 31 شهريور 77 حميد حاجي زاده شاعر و نويسنده کرمانی را به همراه کودک 9 ساله اش کارون، که در آغوش پدر خفته بود، در حريم امن آنان، يعني در خانه شان قطعه قطعه کردند. پرونده اين قتل نيز هرگز گشوده نشد.
پيروز دواني از فعالين سياسي و فرهنگي در تاريخ 3 شهريور77 که چند ماه قبل از زندان آزاد شده و به انتشار جزوه ای افشاگر مشغول شده بود، از منزل خود به قصد رفتن به خانه خواهرش خارج و مفقود شد. جنازه او روز بعد کنار خطوط راه آهن سوزانده و دفن شده بود.
دکتر مجيد شريف، از چهره های فرهنگی و سياسی با داشتن دکترای فلسفه بعد از مدتی دوری از فرانسه به تهران برگشت و آبان ماه 77 به قتل رسيد. او در صبح روز 28 آبان 77 با لباس گرمکن براي ورزش از خانه خارج شد و ديگر هرگز برنگشت. نزديکان مجيد شريف، چهارشنبه چهار آذر 77 جسد او را در پزشکي قانوني شناسايي کردند. اما پرونده مرگ او هم به نتيجه نرسيد و حتي هنگام بررسي چهار قتل در پاييز 77 به پرونده مرگ او رسيدگي نشد.
راز ناگشوده
اگر چه پس از افشاي قتل داريوش و پروانه فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده، مقامات امنيتي و قضايي برخي از عاملان قتل هاي زنجيره اي را که تا پيش از آن در سمت هايي امنيتي مشغول به کار بودند بازداشت کردند، اما مرگ مرموز سعيد امامي در زندان، بررسي قضايي پرونده را متوقف و راز آن قتل ها و آمرانش را ناگشوده گذاشت. واقعيت اما همان بوده وهست که خانواده اين چهار نفردر هفت سال گذشته بر آن تاکيد داشته اند. آن ها معتقدند براي تضمين عدم تکرار چنين ماجراهايي بيش از هرچيز بايد ريشه هاي تفکر حذف دگر انديشان مورد بررسي قرار گيرد و مذموم شمرده شود.
به رغم افشای راز قتل های چهارگانه، و تصفيه وسيع وزارت اطلاعات که منجر به تغييرات وسيع در اين سازمان اطلاعاتی شد، بررسی ها هيچ گاه از سطح عاملان بالاتر نرفت و از همين رو با تغيير دولت و انتخاب محمود احمدی نژاد از نيروهای جناح راست، بار ديگر صاحبان همان تفکرات و حتي برخي از کساني که به طور مستقيم در قتل ها دست داشتند باز بر صندلي مقامات حساس و عضويت در کابينه تکيه زده اند.


0 Comments:
Post a Comment
<< Home