Thursday, November 03, 2005

اکنون تنهایم

از وبلاگ گلناز
می دانی
گلی را كه برای بوئيدنش هفت آسمان را خبر كرده بودی
كسی به غفلت چيده
من يادگاری قديمی
- آن كتاب كهنه روی طاقچه -
را به آنكه بيگاه در می كوبيد و ستاره ای طلب می كرد ، بخشيده ام
من ديريست كه تصوير چشمانت را در لابلای خاطراتش پنهان كرده بودم
كه مبادا كسی - به غفلت - آنرا از آسمان خواب من بچيند
و اكنون
آنرا به آنكه – غريبانه - پی ستاره ای می گشت بخشيده ام
می دانی
اكنون تمام چراغهای شهر كه از چشمانت وام می گرفتند ، خاموشند
اكنون ستاره ايی دور پی سو سو زدن ، سراغ چشمهای ترا از من می گيرد
و من
آنرا
به آنكه - دردمندانه - پی ستاره ای می گشت
بخشيده ام
می دانی
اکنون
تنهایم
....

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

to tanhaee ro bishtar doost dari ya gladiator naboodan ro?

9:14 AM  

Post a Comment

<< Home