فریاد
اندر احوالات دانشگاهی با نام آزاد
خواستم از ایمان بگویم، از آزادی، از رفاه، از عشق، دیدم به یغما رفته است
خواستم از شادی بگویم، از امید، از زندگی، از پویایی، دیدم در این دیار یافت می ، نشود
دیدم چشم هامان به تاریکی خو کرده است دل هامان با ترس آرام می گیرد و لب هامان با سکوت آشتی کرده اند
نه امیدی در نگاه ها موج می زند نه نوای بیداد گری به گوش می رسد همگی در نوار تکرار روزمرگی هامان اسیریم و تابوتمان بر دوش ، بی امید ، روزگار سر میکنیم
در این خرابات هر چه بر سرمان آمده را پذیرفته و و سر تسلیم فرو می آوریم
با تحقیر سکوت کرده ، با تهدید فرو نشسته و با فریاد فرمان می بریم
اینچنین است که اکنون نه در جای قبل که پس تر رفته ایم
می دانی ، در این میان هستند کسانی که بر دایره تنگ نظری شان افزوده و گوی سبقت از هم در این آشفته بازار می ربایند، غافل یا آگاه از اینکه بر وحشت می افزایند و بر نفرت ها مهر تایید می زنند
هستند کسانی که غیرت دینی شان گوش فلک را کر کرده و خود را در جایگاهی می بینند و حجت بر خویش تمام دانسته و از قضا به هم کیشان خود در این دانشکده انگشت اتهام زده و عده ای را به بد لباسی عده ای دیگر را به ایستادن بیجا و عده ای را به بهانه های دیگر هشدار داده و توبیخ می کنند
سخن ما به اینان نه از سر کینه ، نه از سر بی غیرتی که از سر درد است
فراموش نکنید که دانشگاه خانه دوم و محمل امن این جماعت دانشجو است و هر کس با رفتار خویش موجب سلب آسایش از این دانشجویان گردد خواسته یا ناخواسته به فضای بی اعتمادی می افزاید و رخوت کنونی را از آن چه هست فزونی می بخشد
فریادمان را بر معبر بادها می نهیم و بر موج دریا ها می آویزیم شاید به گوشتان رسد
باشد که صدامان را بشنوید
خواستم از ایمان بگویم، از آزادی، از رفاه، از عشق، دیدم به یغما رفته است
خواستم از شادی بگویم، از امید، از زندگی، از پویایی، دیدم در این دیار یافت می ، نشود
دیدم چشم هامان به تاریکی خو کرده است دل هامان با ترس آرام می گیرد و لب هامان با سکوت آشتی کرده اند
نه امیدی در نگاه ها موج می زند نه نوای بیداد گری به گوش می رسد همگی در نوار تکرار روزمرگی هامان اسیریم و تابوتمان بر دوش ، بی امید ، روزگار سر میکنیم
در این خرابات هر چه بر سرمان آمده را پذیرفته و و سر تسلیم فرو می آوریم
با تحقیر سکوت کرده ، با تهدید فرو نشسته و با فریاد فرمان می بریم
اینچنین است که اکنون نه در جای قبل که پس تر رفته ایم
می دانی ، در این میان هستند کسانی که بر دایره تنگ نظری شان افزوده و گوی سبقت از هم در این آشفته بازار می ربایند، غافل یا آگاه از اینکه بر وحشت می افزایند و بر نفرت ها مهر تایید می زنند
هستند کسانی که غیرت دینی شان گوش فلک را کر کرده و خود را در جایگاهی می بینند و حجت بر خویش تمام دانسته و از قضا به هم کیشان خود در این دانشکده انگشت اتهام زده و عده ای را به بد لباسی عده ای دیگر را به ایستادن بیجا و عده ای را به بهانه های دیگر هشدار داده و توبیخ می کنند
سخن ما به اینان نه از سر کینه ، نه از سر بی غیرتی که از سر درد است
فراموش نکنید که دانشگاه خانه دوم و محمل امن این جماعت دانشجو است و هر کس با رفتار خویش موجب سلب آسایش از این دانشجویان گردد خواسته یا ناخواسته به فضای بی اعتمادی می افزاید و رخوت کنونی را از آن چه هست فزونی می بخشد
فریادمان را بر معبر بادها می نهیم و بر موج دریا ها می آویزیم شاید به گوشتان رسد
باشد که صدامان را بشنوید


1 Comments:
از انتهای بعضی از ازادی ها می ترسم....خیلی خیلی زیاد هم می ترسم.... و از بیدار نکردن در بعضی مواقع اصلا احساس گناه نمی کنم.... شاید فکر کنن خواب باشم.... خوب فکر کنن.... همین که فکر می کنن کافی است
Post a Comment
<< Home